
یادگار دوست
ای دوست قبولم کن و جانم بستان،
مستم کن و از هر دو جهانم بستان
با هر چه دلم قرار گیرد بی تو،
آتش به من اندر زن و آنم بستان
ای زندگیِ تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی از آنی همه من،
من نیست شدم در تو از آنم همه تو
باز آی که تا به خود نیازم بینی،
بیداری شبهای درازم بینی
نی نی غلط ام که خود فراق تو مرا،
کی زنده رها کند که بازم بینی
هر روز دلم در غم تو زار تر است،
وز من دل بی رحم تو بیزار تر است
بگذاشتیَم غم تو مگذاشت مرا،
حقا که غمت از تو وفادار تر است...
(منتخبی از رباعیات مولانا )
۴ نظر:
That was great. put other poems if possible.
Thank you for visiting my blog.
ok, i'll put more poems...
مولانا! واقحا از اشعارش لذت می برم. خیلی ممنون از اینکه اشعارش رو میذارید توی وبلاگتون.
دوست عزیز،خیلی از نظر شما ممنونم. چشم، سعی می کنم بازم از اشعار مولانا استفاده کنم.
ارسال یک نظر